بخش دوم | اکس‌پی‌ فکتوری و تاب‌آوری

خب، حالا که خیالم راحت است در بخش پیشین یک مقدمه‌ی مفصل بر این رویداد نوشته‌ام (!) بهتر است برسم به اصل ماجرا و آن‌چه از دل این اولین رویداد اکس‌پی فکتوری دستگیرم شد و به کوله پشتی‌ام انداختم را با شما سهیم شوم؛ رویدادی با موضوع متفاوت “تاب‎‌آوری / Resilience“.

یکم: تاب‌آوری و جانشین پروری

پس از گفتگوی معرفی رویداد، دکتر خواجه‌نوری و سعیده‌ی قدس هم‌کلام شدند و از تاب‌آوری سازمانی گفتند. به خودم که آمدم دیدم آهنگ صدای خانم قدس (که ورای تمام تلخ و شیرین‌ها، یکی از اسطوره‌های تاب‌آوری دنیای کوچک من است)، مرا غرق شیرینیِ سال‌های پیش از این کرده و خاطرات اشک‌ها و لبخندها و درس‌هایی که ۲۰ سال پیش برای زندگی از بزرگترهای محک گرفتم. احساساتی شدم و خواستم به سعید که پیش دستم نشسته بود بگویم: تمام این چهل سال، به هیچ چیز به قدر محکی بودنم افتخار نکردم، اما حرف‌شان به جانشین‌پروری کشید و خب . . .  نطقم کور شد.

حرف‌های این مهمان و میزبان مرا به این فکر برد که چه ‌اندازه همه‌ی ما در هر نقش و سمتی که در سازمان داریم، مسئولیم برای جانشین‌پروری و چه اندازه بزرگ است این گستره. منظورم البته که فقط جانشینی برای بنیان‌گذار و مدیرعامل و مدیر و کارمند نیست. منظورم اصلا جانشینی سازمانی نیست.

۲۸ سال پیش سعیده‌ی قدس قلب و شهامت و اراده‌اش را به هم دوخت و اندیشه‌اش را با دنیای پیرامونش سهیم شد و برای باورهای درخشانش، هم‌باور پیدا کرد. اما آینده‌ی محک، نه آن روز که آراسب احمدیان و تفکر سیستمی‌اش وارث و جانشین مدیرعاملان پیشین شدند، بلکه روزی تثبیت شد که آن ” باور” در محک و میان محکی‌ها پرورش یافت و جانشین پیدا کرد. جانشینانی که به نیت تطور و تعویض نیامده بودند، آمده‌ بودند که آن باور بماند و شکوفا شود. این گفتگو یادم آورد جانشین‌پروری یک رکن به مراتب بزرگ‌تر و اساسی‌تر از انتقال داده و پرورش مهارت‌ها و استعدادها در نفر جانشین دارد. باید باورها و پندار و فرهنگ سازمان را هم پیش جانشینان‌مان پرورش دهیم. شاید برای روزهای سخت و تلخ یک سازمان، هیچ چیزی بیشتر از “هم‌باوریِ” اهالی، به تاب‌آوری مجموعه خدمت نکند.

دوم: تاب‌آوری و امید

گفتگوی دوم، دروغ چرا خیلی برای من خوب و جذاب پیش نمی‌رفت. حسین موذن و پُل ترو، از دنیای طراحی بازی‌های کامپیوتری می‌آمدند که جزئیاتش متأسفانه و در کمال تعجب برای من که یک مصرف‌کننده‌ی قدیمی و مشتاق و پر شور این صنعتم، چندان جذاب نبود. حس می‌کردم فرآیند بحث با موضوع چندان یکپارچه پیش نمی‌رود و به نظرم اگر شوخ‌طبعی ذاتی پُل و منش راحت و بامزه‌ی آمریکایی‌اش نبود، من حواسم به گفتگو جمع نمی‌ماند. اما در پاسخ به پرسشی که خارج از بحث تاب‌آوری مطرح شد، پُل ترو جمله‌ی درخشانی گفت که از آن کلام‌های ناب و رهایی بخش است برای تاب‌آوری در روزهای سخت. آقای موذن از پُل پرسید اگر می‌توانستی به خود‌ِ ۲۰ ساله‌ات چه می‌گفتی؟ و پاسخ شنید: “خیلی مضطرب نباش، همه‌چیز درست خواهد شد!”.

شما را نمی‌دانم، ولی اعتراف می‌کنم من هنوز هم بعد از ۲۱ سال کار، هر از گاهی چنان درگیر تنش‌های کار و اضطراب‌ زمان‌های‌ تحویل و عقب بودن پروژه‌ها می‌شوم که انگار هیچ فردایی در کار نیست و آخرالزمان است. بدتر از پریشانی‌هایی که خودم این لحظه‌های تجربه می‌کنم و انرژی و تمرکز و آگاهی‌های که از دستم می‌روند، تأثیر ناخوشایندی‌ست که این اضطراب در فضای پیرامون من، میان همکاران و حتا خانواده‌ام می‌گذارد. حتم دارم فارغ از عدد سال‌های کارکرد و سن و سال و تجربه‌هایی که اندوخته‌ایم، همه‌ی ما گاهی به شنیدن این جمله‌ی امیدبخش نیاز داریم که: ” همه‌چیز درست خواهد شد“.

کاش در دل روزهای سخت و پر کار و اضطراب، یادمان باشد امید را از خودمان و همکاران‌مان دریغ نکنیم. شرایط هر قدر هم که آشفته و طوفانی و نگران‌کننده باشد، خوب یا بد بالاخره می‌گذرد و تمام می‌شود. شاید کلید تاب‌آوری در این احوال، همین “امید” باشد؛ این که یادمان باشد تب طوفان پایین می‌آید و فردا باز آفتاب طلوع می‌کند. به قول رضای رستم‌پیشه: باید خودمان را برای روزهای پس از طوفان حفظ کنیم.

سوم: تاب‌آوری و حمایت

سومین گفتگو، برای من از همه جذاب‌تر بود. هیربد جناب‌زاده که پیش‌تر خیلی از او شنیده بودم، مهمان شاهین محمدی بود و حرف‌هایش از منظر مدیری که با انواع چالش‌های ممکن در عرصه‌ی کسب‌وکار ایران مواجه شده، برای من به‌شدت شنیدنی و پرآموزه بود. به خصوص از این منظر که آگاه باشم به حجمی از چالش‌های گوناگونی که ممکن است یک کسب‌وکار، هنگامی‌که در قامت کارفرما به یک آژانس تبلیغات یا ارتباطات رجوع می‌کند، با آن‌ها مواجه باشد. من و خیلی از هم‌قطارانم در این صنف، گاهی آن‌قدر درگیر جزئیاتی مثل یک واژه یا یک المان بصری می‌شویم که یادمان می‌رود مدیری که داریم از او زمان و توان و تمرکز می‌گیریم، ممکن است درگیر دغدغه‌های بسیار جدی‌تر و حیاتی‌تری باشد. به نظرم بسیار مهم است که ما اهالی تبلیغات گوش بدیم به حرف‌ها و مصایب مدیران صنایع مختلف، تا در بستر ارتباطات بازاریابی و برنامه‌ها و خدماتی که به آن‌ها ارایه می‌کنیم، درک دقیق‌تر و واقع‌گرایانه‌تری از چالش‌های‌شان داشته باشیم. این ادرک و شناخت، شاید مهم‌ترین ابزاری‌ست که ما اهالی صنعت تبلیغات می‌توانیم به آن مجهز باشیم برای حمایت از مشتریان‌مان و در روزهایی که نیاز دارند تاب‌ بیاورند و چالش‌های‌شان را پشت سر بگذارند. پیوند و رابطه‌ی پایدار میان آژانس و کارفرما، بی حمایت تاب نمی‌آورد.

چهارم: تاب‌آوری و پرسش‌گری

بخش بعدی را حمیدرضا احمدی میزبانی می‎‌کرد و مهدی نایبی در گفتگو با او، خیلی گرم و ساده از داستان شکل گرفتن الوپیک گفت و بالا و پایین‌ها و بخت‌ها و اقبال‌هایی که در این راه داشته. گفتگوی جذاب و بامزه‌ای بود. خیلی از جوانترهایی که از سنِ کم در اروپا و آمریکا بزرگ می‌شوند، پرهیزهای رفتاری و ‌ادا و اصول‌های کلامی کمتری دارند و برون‌گرا و راحت صحبت می‌کنند. هرچند این منش از منظر ارتباط با نیروی کار ایرانی که به سادگی گفتار و ادبیات مستقیم و مختصر زیاد عادت ندارد، گاهی مشکل‌ساز می‌شود و گرفتاری‌های فرهنگی در سازمان بوجود می‌آورد؛ ولی به‌هرحال مهدی نایبی هم (که البته نمی‌دانم دچار این مسئله بوده یا نه)، همین روحیه را داشت و لااقل برای حضار، گفتگو روان و شیرین پیش می‌رفت.

فراموش کردم بگویم، یکی از ظرفیت‌های جذاب این رویداد امکان پرسش و پاسخ مستقیم شرکت‌کنندگان با مهمانان برنامه بود. ظرفیتی که متأسفانه ما که شنونده‌ی گفتگو‌ها بودیم، خوب از آن استفاده نکردیم. راستش را بخواهید، فکر می‌کنم اغلب ما از اساس “سوال کردن” بلد نیستیم. پرسش‌هایمان کمتر برای دانستن و آموختن و آگاهی‌ست و بیشتر برای ابراز خود و جلب توجه و حواشی‌.خودتان را  وسط گفتگویی تجسم کنید که حرف از یک کسب‌وکار نوین و البته تاب‌آوری مدیریتی ا‌ست. شاید با خودتان فکر کنید که چه انگیزه‌ای سبب شده یک مدیر و کارآفرین جوان که ۸۰٪ از عمر خود را در اروپا گذارنده و چند استارت‌آپ موفق هم در اروپا داشته داشته، ترجیح داده به‌جای لندن، سیلیکون‌ولیِ آمریکا یا هر جای دیگری، زندگی‌ حرفه‌ایش را در تهران دنبال کند؟ در این بستری که می‌گویند برای سرمایه‌گذاری ناامن و ناپایدار است، چطور توانسته سرمایه‌گذار خارجی جذب کند؟ یا چطور چنین کاراکتری، با آداب غریب موتوری‌ها و فرهنگ پیچیده و دشواری‌های منابع انسانی در کارش کنار می‌آید؟ و شاید از همه مهمتر (لااقل برای من)، در بازاری که همه از هم ایده “کِش می‌روند“، با چه رویکرد و بینشی برنامه‌های توسعه‌ی کسب و کارش را دنبال می‌کند تا ارزش‌های عملکردی و قابل رقابت داشته باشد و آینده‌‌ای پایدار؟ خب حالا تجسم کنید، به‌جای تمام این‌ها کسی صدایش را صاف کند و از کارآفرین جوان ما بپرسد: راست است فلان نهاد پشت کسب و کار شماست؟!

مهدی نایبی البته که در برابر این سوال هم به خوبی “تاب آورد” و با پاسخ درخشانی که داد هوش سرشارش را برای رقبا نمایان کرد. ولی من هرچه فکر کردم نتوانستم حدس بزنم آقای پرسش‌گر انتظار داشت چه پاسخی بشنود. به فرض که مهدی نایبی به‌جای پاسخ هوشمندانه و آگاهی‌برانگیزش، خیلی ساده با بله یا خیر پاسخ می‌داد. این بله یا خیر چه گشایش یا آموزه‌ای می‌توانست برای آقای پرسش‌گر درپی داشته باشد؟ این جمله‌ی درخشان آقای میاگی هرگز از خاطرم نمی‌رود که می‌گفت: Answers are only important, when you ask the right questions.

پنجم: تاب‌آوری و پیش‌بینی

مهمان گفتگوی آخر، خانم حاتمی بنیان‌گذار و مدیرعامل ایران‌تلنت بود و پویای لطفی که خود از بانیان اکس‌پی‌فکتوری‌ست، دقیق‌تر از گفتگوهای پیشین، موضوع تاب‌آوری را در کلام‌شان مدیریت می‌کرد. پیش‌بینی کردنِ چالش‌های پیش‌رو، کلید واژه‌ای بود که به گفته‌ی خانم حاتمی سبب تاب‌آوری او و  سازمانش در روزهای پرتنش و سختی بود که کسب‌وکارشان با آن‌ها مواجه شده است. این‌که در حرفه‌مان به آگاهی و بلوغی برسیم که بینش و بصیرتِ پیش‌بینی مصائب و مسائل مختلف را داشته باشیم، موهبتی است که فکر نمی‌کنم بهای داشتنش کم باشد. پیش ‌بینی، جز دانش و آگاهی و تخصص، شهامت می‌خواهد. شهامتی که سرآخر پیش‌برنده و توفیق‌ساز خواهد شد چون وقتی شهامت داشته باشیم و ابراز کنیم چالشی را در پیش خواهیم داشت، سازمان‌مان و هم‌قطاران‌مان را آگاه و آماده می‌کنیم برای آینده‌ای که در پیش است. و این به نوعی همان شیوه‌ی نوین زندگی موثر است که ورنر ارهارد آن را ترویج می‌کند: تغییر محور زمان زندگی، از آینده به حال.

و

ششم: تاب‌آوری و اکس‌پی فکتوری

هرچند زود است برای قضاوت، ولی به عکس همیشه و همه‌ی سخت‌گیری‌هایم، به این حرکت و موج نو امیدوارم. نمی‌دانم پشتوانه‌ی اهالی اکس‌پی فکتوری چیست و تا کجا زورش می‌رسد کمک کند این رفقا پای تعهدشان بایستند، ولی حتا اگر آفتاب‌شان با همین یک رویداد هم غروب کند، یک خدمت بزرگ به گروهی کردند که پنج شنبه ۲۳ شهریور در باشگاه کارآفرینی تیوان دور هم جمع بودند. و آن جذاب‌ترین تکه‌ی کل رویداد برای من، وقت استراحتش بود! جایی که یک تابوی بزرگ شکست و مهمان‌های گفتگو از سعیده‌ی قدس و هیربد جناب‌زاده تا مهدی نایبی، به‌جای رفتن در اتاق وی‌آی‌پی نشستن و روی طاقچه ماندن؛ میان بچه‌ها آمدند، با آن‌ها چای و قهوه نوشیدند، صبورانه و مشتاقانه به پرسش‌هایشان پاسخ دادن و در دسترس و“دست یافتنی” بودند. به نظرم همین یک پدیده‌ی پرمعنا، برای “تاب آوری” اکس‌پی فکتوری و اهالی‌اش برای ادامه و تأثیرگذاری بر جوان‌ترها و کسب‌وکارهای قدیم و جدید کشور کافیست. برای رویداد بعدی، که شنیده‌ام حول صنعت بانکداری و سرمایه خواهد بود پر شوق و گوش به‌زنگم. به امید دیدار.

نویسنده: سام نفیسی

مربی و کارآزموده‌ی ارتباطات بازاریابی و راهبردی

یکم پاییز سال نود و شش

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *